نظریه روانکاوی
زیگموند فروید ( 1939_1856)، بنیانگذار نظریه روانکاوی بود (فروید 1917). این نظریه بر اهمیت تجارب کودکی اولیه و انگیزه های ناهشیار در تاثیرگذاری بر رفتار تاکید دارد. بسیاری از امیال غریزی و خاطرات مربوط به تجارب آسیب زا در سالهای نخست زندگی واپس رانده می شوتد، آنها از ضمیر هشیار به سوی ناهشیار سوق داده می شوند و از آنجا به ایجاد اضطراب و کشمکش و تاثیرگذاری بر رفتار ادامه می دهند.
نظریه روانکاوی فروید بر محور اندیشه ای می چرخد که به موجب آن نوع انسان، کشش های زیستی نیرومندی دارد که باید آنها را ارضا کند. چه نوع کشش هایی؟ کشش های نامطلوب! ( فروید 1974_1923) کودک نوزاد را به دیده دیگ جوشانی می نگریست_ موجود ذاتا خودخواهی که بر اثر دو گونه غریزه به نام های اروس و تاناتوس بی امان به پیش رانده می شود. اروس یا غریزه زندگی از راه اداره کردن فعالیت های مربوط به ادامه زندگی، مانند نفس کشیدن، خوردن، پرداختن به امور جنسی و رفع نیازهای دیگر بدن موجبات بقای موجود را فراهم می آورد_ غریزه مرگ_ نیروی ویرانگری به شمار می آید که احتمالا در هر فردی از افراد آدمی وجود دارد. و از راههای مانند ایجاد حریق عمدی، زد و خورد، پرخاشگری آزارگرانه حتی خودآزاری خودنمایی می کند. فروید معتقد بود که:
- کشش کودک اساسا به سوی خودخواهی و پرخاشگری است
- نیروهای زیستی کودک را به سوی مراحل جنسی_ روانی می بیند ( هرچند پدران و مادران در بازده هر مرحله موثرند)
- کودکان بدون اینکه خود نقشی داشته باشند، تحت تاثیر نیروهای خارج از حیطه تسلط خود یعنی غرایظ و شیوههای کودک پروری قرار می گیرند
- رشد مراحلی دارد
- بیشتر صفاتی که در کودکی پی ریزی می شوند به بزرگسالی انتقال می یابند
- مراحل روانی _ جنسی همگانی هستند